- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
غزل مناجاتی با خداوند
الـهــی الــهــی الــهــی الــهــی !نگاهی نگـاهی نگـاهی نگـاهی! تو هـستی پـناه هـمه اهـل عـالـم مرا غـیر عـفـو تو نبود پـنـاهـی گـناه و خـطـای هـمه اهل عـالـم به دریـای عـفـو تو نبود گـناهی نـدارم به غـیر تو ربِّ کـریـمی نـداری چو من بـنـدۀ روسیـاهی نه رویی که بر درگهت آورم رو نه کاهی که کوهی ببخشی به کاهی نه تابی که در نار قهرت بسوزم نه اشکی که جاری کنم گاهگاهی گـنـاهـان بسـیار از چـار جـانب به من حمله آرند همچون سپاهی به تنگ آمد از درد بیدردیام دل نه دردی نه اشکی نه سوزی نه آهی همه هست من هست بار گـناهم هـمه زنـدگـانی عـمـرم تـبـاهـی همه راهها بسته بر روی "میثم "ندارد به جز باب عفو تو راهی
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند
خواهند اگر ببخشند از مجرمی گناهی اول ورا نوازند با سوز و اشک و آهی دریای عفو جوشد از اشگ دردمندی اوراق جـرم سـوزد از آه صبحگـاهی اینجا گناه بخشند کوهی به کاه بخـشند بیچاره من که با خود ناورده پّرِ کاهی ای وای اگر برای افـشای هر گـناهـم گردند روز محشر هر عضو من گواهی هر چـند روسیـاهـم با آنهـمـه گـنـاهـم مشتاق یک نگاهـم مـولای من نگاهی یا رب چگونه سوزد آن کو در آستانت رخسار خویش سوده بر خاک گاه گاهی بار گناه سنگین ره منتهی به بن بست در پیش رو ندارم جز باب توبه راهی از من گنه بود زشت از تواست عفو، زیبا ای عـفـو از تو زیـبـا، العـفـو یا الهـی تن خـسته؛ پا شکـسته، درها تمام بسته جز باب رحـمت تو نـبود مرا پـناهـی عـمری گـنـاه کـردم دل را سیاه کردم من اشتـبـاه کـردم یا رب چه اشتباهی آلـودگـی دل را با اشـگ تـوبـه شـویم تـا در دلـم نـمـانـد آثـاری از گـنـاهـی با کـثـرت گـنـاهم مـپـسـنـد روسیـاهـم کاوردهام عـلی را در عـین روسیاهی مهر علی است «میثم» مهر نجات عالم بیحُـبّ او نباشد طاعات جـز تـبـاهی
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند
جای آن است درِ رحـمت تو باز شود بـنـدۀ غـرق گـنـاه تـو سـرافـراز شود این پـرسـتـوی به دامـان گـنـه افـتـاده پَـر و بــالـی زده آمــادۀ پــرواز شـود ملک و حور به فرمان تو هورا بکشند تا خجالت زدهای توبهاش احراز شود آخـرِ فـصلِ گـنه کـاری این دل برسد عـشق بازی تو با بـنـدهات آغـاز شود مثل خورشید، به روشندلیاش میبالد آنکه با پرتویی از نور تو دمساز شود معجز آسا دل حق در گرو توّاب است چه عجب تائب اگر صاحب اعجاز شود دم گـرم و نـفـس پـاک مـسیـحا گـیـرد با مـنادی سحـر هر که هـم آواز شود ای خوشا آنکه شهـیـد غـم دلـدار شود صاحب مرتبـۀ عـالـی و ممـتـاز شود سورۀ فـتح چو از مکّـه تـلاوت گردد در رکـاب پـسر فـاطـمه جـانـباز شود ای خوشا آنکه دلش وقف دعای فرج است با گـل عشق خـدا همدم و همراز شود
: امتیاز
|
مناجات با خداوند و روضۀ سیدالشهدا
دلیل دارد اگر سر به زیر و غمگینم نمانـده باطنی اصلا به ظاهـر دیـنم نگـاه کردم و دیـدم تـمام شد عـمرم هـنـوز جـاهـلـم و بـنـدۀ شـیـاطـیـنـم گـناه کـردم و از رو نـرفـتم و حالا مرا زمین زده این کوله بار سنگینم قـساوت دل آلـودهام سبب شده است امام عـصر خودم را اگر نـمیبـیـنم همیشه بر در این خانه محترم بودم مـنی که مستحـق نـاسـزا و نفـریـنم خودم اگر چه خودم را دگر نمیبخشم ولی به رحمت پروردگار خوش بینم درست نیست بیایم به خانه، میدانم اجازه هست کمی پشت خانه بنشینم؟ اگرچه شیعـه نبودم تـمام عـمرم را خوشم به لطف علی در صف محبینم شنیدهام که عـلی همدم فـقـیران بود در آرزوی علی سال هاست مسکینم خـدا کـنـد که بـیاید کـنـار من بـاشد خـدا کـنـد که بـیایـد زمان تـلـقـیـنـم مرا به مرهم و طب و طبیب حاجت نیست که اشک روضۀ عباس هست تسکینم شکستهای کـمرم را بلـند شو برویم سکینه را چه کنم من، شهید خونینم؟ هـزار شکـر که اُمُّ البـنـین نمیبـیـند چـقدر غنچۀ تیر از تن تو میچـینم
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با سیدالشهدا علیه السلام
با لب خـشکـیده هر دم یاد سـقا میکنم روزهام را با سلامی بر شما وا میکنم بعد مغرب وقت افطار و زمان عاشقی با زیارت نامهات سجـاده را تا میکنم
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با خداوند
توبهام توبه نشد هر چه که همّت کردم من به ستاری تو سخت جسارت کردم هر چه تو دوست شدی با من آلوده ولی بیحـیاتـر شده با نـفـس رفـاقـت کردم رمضان است و دل از خواب نکندم افسوس مثل هر سال من از لطف تو غفلت کردم من از این فلسفۀ روضه از این فیض عظیم به هـمین تـشنگـی ساده قـناعت کردم روزه هم چشم مرا باز نکـرده، نکـند عـادتـم بود اگر هـر چه عـبادت کردم هر چه هـستم سـر دلـدادگیام میمانم روزهام را فـقط افطار به تربت کردم خـواستم از عـطـش روزه بـگـویم اما از لب تشنهاش احساس خجالت کردم روزهام روضه شد و روضه مرا میکشدم یـاد آن تـشـنه لب کرب وبلا میکشدم
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند
من عبد روسیاهم دست مرا بگیرید شرمنده از گناهم دست مرا بگیرید از بس که دور گشتم از خانۀ حبیبم گم گشته است راهم دست مرا بگیرید عبد جمودالعینم از کـثرت معاصی رفته زکف سپاهم دست مرا بگیرید با زورقی شکسته خود را رساندم اینجا تنهـا و بیپـناهـم دست مرا بگـیرید آغوش خود گشودی اما فرار کردم برگشته غرق آهم دست مرا بگیرید وقتی که غیرتم رفت شوق عبادتم رفت درمانده از گناهم دست مرا بگیرید عهد شباب رفت و مویم سفید گشته بیحد شد اشتباهم دست مرا بگیرید شد آرزوی این دل ایوان طلای حیدر غیر از نجف نخواهم دست مرا بگیرید تنها ره نجاتم شش گوشۀ حسین است بیکـربـلا تبـاهـم دست مرا بگـیرید شبهای جمعه قلبم در روضۀ حسین است گـریان قـتـلگـاهم دست مرا بگیرید
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با خداوند
در آتش هـوا و هـوس دل سیـاه شد ساعات عمر من همه خرج گناه شد خیلی گناه کردم و خیلی عوض شدم اوقـات خـوبِ زنـدگی من تـبـاه شد خیلی دلت گرفته ازاین توبههای من شرمنـدهام رفـاقـتـمـان نیـمه راه شد خندید بر دورویی من نفـس بیحـیا ذکرم همین که « اشهد ان لا اله» شد اما به لـطـف سـفـرۀ مـاه مبـارکـت این روزها خرابۀ دل رو به راه شد شکر خدا که واشده با روضه، روزهام ذکـرم دم غـروب حـسین، آه آه، شد هم لرزهای به پیکر شمر لعین نشست هم شرمگین ز فاطمه آن قتلگاه شد
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند
باز هم نیـمۀ شب گـریه و آه آوردم بـه درِ خـانـۀ تـو بــاز پــنـاه آوردم روسیاهـم؛ نکـند تـوبۀ من رد بشود؟ واى بر من که فـقط بار گناه آوردم مهربانِ دل من؛ رد مکنم از درِ خویش من پشیمان شدهام روى سیاه آوردم اشک هاى منِ بیچاره سراب است،ولى دل خوش از اینکه به درگاهِ تو چاه آوردم جان زهرا کمکم کن که گناهی نکنم بـه درِ خـانـۀ تـو بــاز پــنـاه آوردم
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند
جا مانده زِ خوبان شدهام گریه ندارد؟ مجنون و پریشان شدهام گریه ندارد؟ بـا بـارِ کـجِ رویِ دلـم بـین مـسـیـرم وامانده و حیران شدهام گریه ندارد؟ گـفـتـم زرنـگـی کـنـم اما تـه چـاهـم بازی خورِ شیطان شدهام گریه ندارد؟ آن سینه زنِ اهل نماز شبِ تو مُـرد بدجور هوسران شدهام گریه ندارد؟ دور از عـلمایم چه نزدیک به مرگم چون قصۀ پایان شدهام گریه ندارد؟ با زَمزَم اشک سحـرم زِمـزِمه دارم هـمخانۀ هجـران شدهام گریه ندارد؟ هی غرق شدم در دل دنیای مجازی هی دور زِ قرآن شدهام گریه ندارد؟ دیگر به لبم خاطرهای از شهدا نیست من ننگ شهیدان شدهام گریه ندارد؟ با اینکه بدم باز بمن روضه چشانید سرمست حسین جان شدهام گریه ندارد؟
: امتیاز
|
مناجات حلول ماه مبارک رمضان و برکات آن
بساط عـاشقی ما به پاست این شبها زمـان آشـتی بـا خـداسـت این شـبها گـنـاهـکـار قـدیـمی دوبـاره بـرگـشـته صدای زمـزمهها آشناست این شبها زمان بده به زمین خوردهای اِلهِ کریم اگر مرا بـزنی هم رواست این شبها خوشا به حال گدایی که چشم تر دارد که گریههای سحر کیمیاست این شبها کـنار سـفـرۀ افـطـار زیـر لـب گـفـتـم نگفتهای به خود آقا کجاست این شبها قـسم به خاک نـشسته به چـادر زهـرا مرا ببخش، ببخشی رواست این شبها ز فـتـنـههـای زمـانه خـط امـان داری چراکه نام علی ذکر ماست این شبها گدای صحن و سرای شهـنـشه نجـفـم دلم هـوایی ایـوان طلاست این شبها دل شـکـسـتـۀ ما بـا سـلام بـر اربـاب مـسـافـر حـرم کـربـلاست این شبها سـلام بر لب عـطـشـان سـیـدالـشـهـدا سخن ز تشنه لب سر جداست این شبها
: امتیاز
|
مناجات حلول ماه مبارک رمضان و برکات آن
سفره داری که به من اذن ضیافت داده بـار دیـگـر به گـدا لـقـمـۀ عـزّت داده ماه شعبان و رجب رفت و به من گفت کسی رمضان آمده و حق به تو فرصت داده ای گـنه کار! بیا تـوبـه نما در این ماه حق تو را فرصت جبران و ندامت داده روزه و نافـله و ذکر و دعاهای سحر من چه کردم به من این قدر لیاقت داده ماه مـیـلاد امـام حـسـنـم این مـاه است رمـضان را پـسر فـاطـمه برکـت داده به شب قـدر که آئـیـنۀ زهـراست قسم شیعه را حُـبّ عـلی برگ بـرائت داده روزه داری و لب تشنه و قرآن خواندن اثر چیست به من فیض تلاوت داده؟! بـه فـدای لـب عـطـشـان ابـاعـبـدالـلـه او بـه قــرآن خــداونــد حــلاوت داده این حسین است که عالم همه دلداۀ اوست این حسین است به من حال عبادت داده
: امتیاز
|
مناجات حلول ماه مبارک رمضان و برکات آن
وقـتـی هـلال مــاه خــدا آشـکــار شـد مـاه خــدا، امـام زمـان روزه دار شـد طوبای خیر و برکت شعبان به گُل نشست قـرآن شـکـوفـه داد و زمـان بهـار شد مـاه ضـیـافـت است بـیـایـیـد بـنـدگـان امـروز سمت بـنـده خـدا بـیـقـرار شـد فرمود مصطفی که در این ماه بنـدگی شیطان به دست حضرت رحمان مهار شد دست کـریم، در رمضان عبد میخرد سی روز روزه ضامنت از دست نار شد خمس عـشر، دعای ابوحـمزه و سحر بـنـده چـقــدر مـحـرم پـروردگـار شـد با ذکر یا عـلی و عـظـیم پس از نـماز ذکـر عـلـی عــلـی دلـم بـیـشـمـار شـد شکـر خـدا به سـفـرۀ افـطار شیعـیـان وقت غـروب دست حسن نان بیار شد داغ حسین با عـطش روزه گُر گرفت عـطـشان شدیم، سیـنـۀ ما داغـدار شد لب تشنه بود از فرس افتاد و بعد از او زیـنب به روی ناقـۀ عریان سوار شد
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضان و توسل به حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه
لذت اشک مناجات سحر مشهود است حالِ آشفته دل از دیـدۀ تر مشهود است منتی؛ نه ز کرم دست زمین خورده بگیر همه جا سایه لطف تو به سر مشهود است راه خود را سحـری جانب ما مایل کن دست خالیِّ گـدا وقت گذر مشهود است حال و روز من هجران زده دیدن دارد حال دلسوخته از آه جگـر مشهود است هـنـر آن نیـست نـسوزی به میان آتـش بین خاکـستر پـروانه هـنر مشهود است هـر که فـانی نشود جام بـقـایـش نـدهـند مردی مرد به هنگام خطر مشهود است من و تـنهـایـی در قـبـر خودم مـیدانـم اوج بیچارگیام وقت سفر مشهود است تن بـیجـان مرا گـریه کـنـان بـرداریـد تـربـت کـرب و بـلا در کـفـنم بگـذاریـد
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام زمان عج الله تعالی فرجه
کارم شده ز دوری تو سوخـتن، بیا بر این دل شکـستهام آتش مـزن، بیا یعقوب هم به گریۀ من گریه میکند کنعان به گل نشست، عزیز وطن بیا اشک و دل کباب و پریشانی سحـر تا سرکشی کنی تو از این انجمن بیا اهـل کـسا ز آمـدنت حـرف ها زدند اکسیر جان، عصارۀ هر پنج تن بیا الغوث و العجل نمیافتد دگر ز لب ای آرزوی قـلبی هر مرد و زن بیا سوزن بزن به چاک خطای گذشتهام تا که نـدوخـتـند بر این تن کـفن، بیا صدها اویس تو به قرن کشته میشوند بهـر نجـات ما و خصوصاً یـمن بیا چشمم پُر است، منتظر یک تلنگر است با حرف های مانده از آن پیرهن بیا دل شد حریم روضۀ عطشان کربلا در صحن این حسینیه، یابن الحسن بیا
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام زمان عج الله تعالی فرجه
باید شبـیـه چـشم تو بـارانـیام کـنند تا مـحـرم حـریـم پـریـشـانـیام کنند ای سیب سرخ باغ خدا دست من بگیر راضی نشو دو مرتبه شیطانیام کنند محـکـوم انتظار سه شنـبه شبی شدم باید مـیـان چـشـم تو زنـدانیام کـنند مـثـل کـتـاب حـافـظ کـنـج اتـاق هـا باید که صفحه صفحه غزل خوانیام کنند هر شب در امتداد قـنوتت نشسته تا هـمـراه ربـنـای تـو ربّـانـیام کـنـنـد من نذر کردهام که به وقت رسیدنت در پیش چشمهای تو قـربانیام کنند
: امتیاز
|
مدح امام زمان عج الله تعالی فرجه
عشق رختیست که بر قامت جان دوختهایم این متاعی است که جان داده و نفروختهایم ترس از فقر ونداری دو جهان در ما نیست عشق رزقیست که تا آخرت اندوختهایم عشق مشقی ست که هرشب بنویسیم علی عشق درسیست کز آن زیستن آموختهایم عشق یعنی علی و آل علی دیگر هیچ شعلۀ هستی از این عشق بر افروختهایم یـازده بـار عـلی بعـد عـلی آمده است یازده مرتبه از عشق عـلی سوختهایم گرچه در هردوجهان عشق به معنای علی است او همانی ست که جا در دل ایمان دارد عـاشق عـاقـل و دیـوانه فـراوان دارد او همانی ست که از آل علی دل برده جان زهراست که جا در دل جانان دارد گرکه شانه بکـشد سیـل بلاکـش ریزد سر هر زلف خمش حلقه رنـدان دارد هر که رفته به تماشای نگاهـش گـفته جای چشمش به خدا مصحف قرآن دارد اوهمانی ست که هر چند ندیـدند او را یک جهان آن قد و بالاش مسلمان دارد خـبــر آمـدنـت را کـه مـلائـک دادنـد خـبـر آمـد گـل بـیخـار بـه دنـیـا آمـد عـاشـقـان حـضرت دلـدار به دنـیا آمد کُـلُـهُـم نـور نـبـیانـد پـسرهـای عـلـی آخـریـن احـمـد مـخـتـار بـه دنـیـا آمـد یازه زادۀ زهـرا همه شیـرند و کـنون آخــریـن حـیــدر کـرار بـه دنـیــا آمـد گرحسین بن علی سبط نبی شیرین است او حـسیـنـی ست که نه بار به دنیا آمد سیزده کعـبه به دور سر او میگردند نـقـطـۀ مـرکـز پـرگـار بـه دنـیــا آمـد اینکه از عشق رخش عشق به فریاد آمد عطر نرگس شدی و نیست از این بو خوشتر حلقۀ دام بلا نیست از این مـو خوشتر سوی چشمان شما کعبه به پا کرده نماز قبلهای نیست به والله از این سو خوشتر نه غلط گفته هر آنکس که بهشتت گفته کی بهشت است به اندازه این رو خوشتر گر که دیوان غزل مدح تو گوید نشود از دوبیتی که نوشتی به دو ابرو خوشتر روی لبهای تو انگار سلیل است روان هست از آب بقا، کوثر این جو خوشتر جان فدای لب تو باد که در دیدۀ مست نقـل کردند که تو هـیـبت طاهـا داری نقل کردند که تو عصمت زهرا داری بیگمان پشت ندارد زرهات چون حیدر نقـل کـردند که تو قـدرت مـولا داری دشمنت هر که شود قبر خودش را کنده هـمه جـا پُـر شده که دیـدۀ سـقـا داری گر رجز خوان بشوی اهل زمین میلرزند این نشانی ست که از اکـبر لیلا داری تو خودت یک تنه یک کـربـبلایـی آقا این نشانی ست که از زینب کبری داری ای گـل سر سبد عـرش خـدا، یا مـولا سایه دست کریمت همه جا روی سرم حسرت روی تو عمریست به چشمان ترم هیچ کس مشـتـری سیـنـۀ تـنگـم نـشده جنس بُنجل شدهام لطف کن آقا بخـرم صبح جمعه همه گـفـتند که تو میآیی هـمه عـمـر قـسـم مـنـتظـر آن سحـرم هـوس کرب وبلا ایـن دل تـنگـم دارد یک شب جمعه حرم با خودت آقا ببرم کاش میشد که کمی گریه کن کرببلا جای تو گریه کنم ای همۀ بال و پـرم چند قرن است که جانت شده آقا برلب
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام زمان عج الله تعالی فرجه
هر که در طایـفـه مـنـتظـران جا دارد چـشـم امّـیــد بـه بـیــداری فــردا دارد هـمۀ عـمـر دم از یـاری مـولا زدهایم گرچه گفتیم، ولی وقت عمل جا زدهایم ما نفهـمیده در این غـائله سربار شدیم عاشـقی دردسـری بود، گرفـتار شدیم غیر هر جمعه که ما لحظه شماری کردیم تا به پایان برسد فاصله، کاری کردیم؟ ما نشستـیم و فـقط درد سرودیم از تو غـزل سـادۀ «برگرد» سـرودیم از تو با حساب دل خود هرچه شمردیم نشد بیریـا هـیچ دعـایی به تو تـقـدیـم نشد انتـظار فـرج و دیـدۀ تر کـافی نیست! ندبه و عهد به هنگام سحر کافی نیست! آی مردم پسر فـاطـمه تـنهاست هـنوز قـرنها رفـته و او منـتظر ماست هنوز یازده قرن گذشته است و زمستان باقی است یوسفی رفته و تنها غم هجران باقی است گرچه گاهی دل او را به گنه لرزاندیم عهد خواندیم و بر آن عهد مصمم ماندیم شک نداریم که این معرکه رد خواهد شد شاید این جمعه همان جمعه که میآید شد
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام زمان عج الله تعالی فرجه
بایـد زمین مُـرده رسد تا بـهـار عشق باید نظر شود که شود جان، نثار عشق امشب غریق رحمت بیمنّت خـداست مهمانی خداست زمین تا به کهکـشان تا که ستاره ریـسه زند نـقـش آسـمـان ای گـوشۀ نگـاه تو پشت و پـنـاه خلق ای که فقط به دست تو بوده صلاح خلق بیصاحبیم حضرت صاحب شتاب کن ما تـشنـۀ حضور تـوأیم فـکـر آب کن پلکی به هم زدیم و جـوانی ما گذشت شکـر خـدا جـوانـی ما با شما گـذشت اصلا بگو که آتش هجران کجا و من؟ اصلا بگو که حال پریشان کجا و من؟
: امتیاز
|
مدح امام زمان عج الله تعالی فرجه
منتظر باشید بت ها یک نفر خواهد رسید از تبار بت شکنها با تبر خواهد رسید باز برپا کردهاید این روزها بتخـانه را چون نمیدانید ابراهیم سرخواهد رسید دیـر آمـد با نیـامـد فـرق دارد، انـتـظـار گرچه عمر نوح باشد باز سر خواهد رسید زیـر پـای کـیـنـۀ اهـل سـتم له میشوند پاسبان لالههای خون جگر خواهد رسید این شب یلدای دوری از امام عـاشقـان گرچه طولانی ست اما تا سحر خواهد رسید ابـرهـا آمـادۀ بــاریـدن رحـمـت شـویـد از حضور حضرت باران خبر خواهد رسید در زمین سیـنهها بذر صبوری کاشتـیم باغبانها همتی، فصل ثمر خواهد رسید قصههای کـودکـی پایان خـوبی داشتـند عاقبت آن مرد روزی از سفر خواهد رسید
: امتیاز
|
مدح امام زمان عج الله تعالی فرجه
میخواست که در سینه توان داشته باشد با عـشق هـمیـشه ضربان داشته باشد موسی در این خانه نشسته ست که شاید یک گوشۀ این خـانه امان داشته باشد نیل از سر انگشت تو جاریست که باید این رود به دستـت جریان داشته باشد آورده نـسـیــم نـفـسـت شـور مـحـبـت تا بـیـرق تـوحـیـد تـکـان داشـتـه باشد بر دامن تو دست تـوسل زده عـیـسی بـیـچـاره گـدا آمـده نـان داشـتـه بـاشـد با نام علی جان به روی کعـبه نوشتند بایـد بـرسـی تا که اذان داشـتـه بـاشـد زهراست پریشان تو یا منـتظَـر عشق حیف است نگاهی نگـران داشته باشد
: امتیاز
|